بی تو مهتاب

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

عطر صد خاطره پیچید

***

عاقبت  غربی ترین  دل  نیز عاشق می شود

شرط می بندم که فردایی _ نه خیلی دیر و دور

مهربانی، حاکم کل مناطق می شود       

هم زمان سهمیه دلهای دلتنگ و صبور

هم زمین ارثیه جانهای لایق می شود

قلب هر خاکی که بشکافند نشانش عاشقی است

هر گلی که غنچه زد نامش شقایق می شود

با صداقت آسمان سهمی برابر می دهد

با عدالت خاک تقسیم خلایق می شود

عقل هم با عشق یک نوعی موافق می شود

عقل اگر گاهی هوادار جنون شد عیب نیست

گاه گاهی عشق هم همرنگ منطق می شود

صبح فردا موسم بیداری آینه هاست

فصل فردا نوبت کشف حقایق می شود

دست کم یک ذره در تاب و تب خورشید باش

لااقل یک شب بگو کی صبح صادق می شود

می رسد روزی که شرط عاشقی دلدادگی است

آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق می شود

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد